سخن بزرگان
- ۰ نظر
- ۲۹ مهر ۹۲ ، ۰۰:۳۹
پروردگارا
پروردگارا! ببخش مرا که براى رسوا کردن دیگران تلاش کردم.
پروردگارا! ببخش مرا که نمازم، وقت یافتن گمشدههاى من است.
پروردگارا! ببخش مرا که نادانى دیگران را به رُخِشان کشیدم.
پروردگارا! ببخش مرا که براى همه گردن کشیدم، به غیر از خودم.
پروردگارا! ببخش مرا که دیگران را وادار به معذرت خواهى کردم.
پروردگارا! ببخش مرا که همهاش دعا کردم خدایا! مرا از شر خلق دور بدار و
یک بار نگفتم: خلقت را از شر من دور دار.
پروردگارا! ببخش مرا که فکر و دلم از تو عزلت گزید و از گناه نه.
پروردگارا! ببخش مرا که هر چه با من مدارا کردى، من بر تو خیرهسرى کردم.
پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که بر بىمنزلى و بىکارى و... گریستم، بر
غم فراق از تو گریه نکردم.
پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که به فکر زیبایى ظاهر و مد لباس و... بودم،
به فکر زیبایى و طهارت باطنم نبودم.
پروردگارا! ببخش مرا که بارها و بارها به دنبال جنازه این و آن رفتم و فقط با
یک «اِاِ» گفتن، از کنارش گذشتم و هنوز باورم نیست که من هم رفتنى
هستم.
پروردگارا! ببخش مرا که با رفتار زشتم، دیگران را به دین بدبین کردم.
پروردگارا! ببخش مرا که در مجادله با این و آن فهمیدم که حق با من نیست؛
ولى به رو نیاوردم.
پروردگارا! ببخش مرا که براى نظرات دیگران، آن گونه که حقشان بود، ارزش
قائل نشدم.
پروردگارا! ببخش مرا که با پرسشهاى مشکل از استادانم، خود را در چشم
دیگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقیر کردم.
پروردگارا! ببخش مرا که موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد که راستى
راستى کسى هستم!
پروردگارا! ببخش مرا که تاب شنیدن تعریف از دیگران را نداشتم!
پروردگارا! ببخش مرا که توان حل مشکل دیگران را داشتم؛ ولى سکوت کردم
و گفتم دردسر نمىخواهم.
پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که حسرت نداشتههایم را خوردم، شاکر
داشتههایم نبودم.
پروردگارا! ببخش مرا که اگر 1000 تومانم گم شد، غصهدار شدم؛ ولى نمازم
قضا شد و آن قدر غصه نخوردم.
پروردگارا! ببخش مرا که واله و شیداى مخلوقاتت شدم و خالقیتت را از یاد
بردم.
پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که غصه روزىام را خوردم، غصه آخرتم را
نخوردم.
پروردگارا! ببخش مرا که مدام دروغ گفتم و توجیه کردم که دروغ مصلحتى
بود
پروردگارا! ببخش مرا که خود را به خواب زدم تا از انجام کارى که وظیفهام
بود، شانه خالى کنم.
پروردگارا! ببخش مرا که با دروغهاى مکرر خود، زشتى دروغ را در ذهن
فرزندم از بین بردم.
پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که اهل حرف بودم، اهل عمل نبودم.
پروردگارا......
پروردگارا!!!! می بخشی مرا؟؟
خدایا !خسته ام!نمی توانم.
بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
خدایا سه رکعت زیاد است
بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است
چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است
امشب با من حرف نزده
خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند
هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود
خورشید از مشرق سر بر می آورد
خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کردمی گویند پسری در خانه خیلی شلوغ کاری کرده بود.
وقتی پدر وارد شد،مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت.شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی ریخت است،همه ی درها هم بسته است،
کفش نداشت و مدام بهانه می گرفت..تا اینکه..
روزی کسی رو دید که پا ندارد